twitter
    برای اینکه بدونید ، چیکار میکنم ، دنبالم کنید :)

نهان داشتن سه چيز

واستر ذهبك و ذهابك و مذهبك :
سه چيز را از ديگران مخفي و نهان دار: زر و زمان رفتن و مذهب خود.

معيارهاي همسر نيكو از نگاه قرآن



آنچه در طي دو شماره از نظر خوانندگان عزيز مي گذرد نگاه اجمالي است به شاخصها و معيارهاي همسر خوب و شايسته كه در آن نويسنده با استناد به آيات قرآني به بررسي اين موضوع پرداخته و در قسمت دوم روشهاي خوب شوهرداري كردن را تبيين كرده است كه با هم بخش نخست را مطالعه مي كنيم.

ادامه مطلب

زيباترين روش شوهرداري

معيارهاي همسر نيكو از نگاه قرآن( قسمت دوم )
در نخستين بخش از مقاله حاضر نويسنده به بيان معيارهاي يك همسر خوب و شايسته از ديدگاه قرآن پرداخت. در دومين بخش، وي روشهاي نيكو شوهرداري كردن را كه قطعاً عامل مهم در انس و الفت ميان همسران است مورد بررسي قرار داده كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

ادامه مطلب

ازدواج يعني هميني كه مي بينيد


عكس هاي جذاب و ديدني





























تصاویری دیگر از رامسر




تصاویر زیبا از رامسر







نقشه ی دهستان رامسر



این نقشه قبل از سال 1320 خورشیدی به احتمال قوی در سال های 1312 تا 1317 خورشیدی توسط مهندس کریمی[1] با مقیاس یک پنجاه هزارم ترسیم گردیده است.

دهستان رامسر برابر نقشه ی زیر شامل سیصد و سه قریه بوده که از نظر جغرافیایی از شمال وصل به دریای خزر، از شرق وصل به قراء و مراتع دهستان شیرود (از توابع تنکابن)، از جنوب متصل به سه دهستان ناحیه کوهستانی شامل 1- دهستان گلین 2- دهستان جنت رودبار 3- دهستان جواهرده و از غرب به مراتع میان سبز دهستان اوشیان شهرستان رودسر استان گیلان می باشد.

بر پایه سوابق ثبتی که هم اکنون در اختیار مسئولان قرار دارد، دهستان رامسر یکی از پنج دهستان های منطقه ی غرب مازندران بوده است.

قریه های آن زمان رامسر از شرق در کناره دریا عبارتند از : قریه سادات محله ، قریه رمک، قریه لمتر، قریه آخوند محله، قریه شل محله ، قریه رضی محله ، قریه طالش محله ، قریه دریاپشته و قریه لات محله .

بر پایه این نقشه مراتع رامسر عبارتند از: مرتع لیلز، مرتع مازوبن ، مرتع انبازدار، مرتع پلاور، مرتع سیم ، مرتع کلسه و صدها مرتع کوچک تر که در این نقشه ترسیم شده است.

با توجه به اطلاعاتی که از این نقشه به دست می آید می توان گفت که تا پیش از این تاریخ قریه هایی چون کتالم و ابریشم محله و تنگدره و شاه منصورمحله نیست. از این رو می توان گفت که نقشه پیش از ساخت هتل و ایجاد قریه ابریشم محله باشد.



منبع :

سید حسین حسین اشرفی (مسئول اموال و املاک بنیاد تنکابن و رامسر)


[1] نامبرده مهندس مخصوص رضا شاه و همیشه همراه او بوده است.

بقعه آقا جان گل


یکی از مقبره هایی که در تنگدره رامسر در کنار تصفیه خانه آب رامسر قرار دارد، بقعه آقاجان گل است. این بقعه زگالی است و قدمت آن کم تر از بقعه سید خرم کیا می باشد. این بقعه در ابتدای تنگدره در سراشیبی قرار دارد که به میدان اصلی تنگدره می رسد. فاصله آن از بقعه سید خرم کیا حدود صد و پنجاه تا دویست متری است.
آقاجان گل کیست؟
به نظر می رسد که اگر آقاجان گل یکی از سادات محترم منطقه نبوده باشد، بی گمان یکی از سرداران و بزرگانی است که به سبب همراهی با سادات و یا رهبری قیام های مردمی در دل این مردمان جا گرفته است و بقعه و بارگاهی برای وی ساخته اند.
از آن جایی که در منطقه تنها سادات دارای بقعه و بارگاه هستند ، می توان این مطلب را تقویت کرد که وی از سادات محترم بوده است و از آن جایی که بر خلاف مقبره سید خرم کیا که به سبب نوعی دفن وی که پا ها به سوی قبله است و از سادات زیدی مذهب بوده است ، آقاجان گل سیدی شیعی بوده است. از سوی دیگر بنابر نقل شفاهی مردم بومی ، قبر وی نسبت به سید خرم کیا جدید تر است. بنابر این می توان گفت که وی از کسانی است که در دوران صفوی به بعد می زیسته است. از این رو محتمل است که قیام وی ارتباطی به آشوب هایی دوره اخیر به ویژه دوره نادری داشته باشد.
برخی وی را بر خلاف آن چه در افواه مردم است به آقا جهان قلی بیگ نام گذاری کرده و بر اساس آن حتی نوشته بر در ورودی آن نهاده اند. این گونه تصرفات پیش از آن که مساله ثابت شود خود محل اشکال است. این اشکال هنگامی تقویت می شود که به بازی با تاریخ واقعی منجر شود ، چنان که با تغییر جهت قبر سید خرم کیا آثار دوره زیدی گری مردم منطقه به دست فراموشی سپرده می شود و این هرگز با حفظ آثار فرهنگی و تاریخی هماهنگی و هم خوانی ندارد.
به هر حال نام گذاری به آقاجان در منطقه امری عادی است و حتی سادات را به این نام می خوانند. شگفت این که گل به عنوان نام در این منطقه هنوز رواج دارد و گل آقا نمونه زنده ای است که صابر فومنی بر خود به پیروی از روش گیلانیان بر گزیده است. بنابراین نیازی نیست تا ما آقا جان گل را به آقا جوان و یا آقا جهان و یا گل را به قلی و یا قولویه تغییر دهیم تا با مزاج دیگران به ویژه تهرانی ها خوش آید. نیازی نیست تا اربه کله را به خرمالو کلایه تغییر دهیم ؛ زیرا اربه به معنای خرمالوی وحشی و جنگلی و یا کله به معنای کلایه در زبان گیلکی رامسری این گونه تلفظ می شود. به هر حال این شخص آن چنان مردمان از دیرباز می خواندند همان آقا جان گل است و بگذاریم تا همین گونه باشد تا در آینده اگر سندی و مدرکی به دست آمد بدانیم متعلق به کی و کجا بوده است.
شگفت آن که نام پدر بزرگ نویسنده آقاجان بوده است و در علت نامگذاری وی گفته اند که وی را هفت خواهر بوده است و برای محمدتقی خان فرزند پسری نبوده است. هنگامی که وی به دنیا آمده است همه او را به آقاجان خواندند و معروف به آقاجان شل آقاخانی شد. بنابراین بعید نیست که شخصی به نام آقاجان بوده باشد. به ویژه که این نام در افواه مردم دلالت بر بزرگی مقام و منزلت می کند. از این روست که فرزندان پدران خویش را آقاجان می خوانند و این گونه به وی احترام می گذارند. در حقیقت نهایت احترام و تعظیم با خواندن وی به آقاجان انجام می شود. بنابراین دور نیست که نام وی همان آقاجان باشد یا به این نام و لقب معروف و مشهور بوده باشد.
وی در افسانه ها و تصویر مردم همچون کاوه آهنگر است که بر دشمنان عدالت شورید و سالیان متمادی که برخی به هفت از آن یاد کرده اند در ایلمیلی و پتک به سر برده و آن جا را پناهگاه ساخته و بر حکومت وقت شوریده و متمرد و یاغی بوده تا این که در مزار خویش شهید شده است.
اما آقا جان گل و یا آقاجان گله کیست ؟
می گویند که آقاجان گل در پوتک (پتک) به کار سلمانی مشغول بود و در آن جا روزگار می گذارند. وی به دلایلی بر ضد دولتی ها و امیران و حاکمان محلی در سده های 9 یا 10 هجری قمری قیام می کند و به یاغی گری روی می آورد و متمرد می شود. حمله ها و هجوم های وی که به دفاع از مردم یا آیین ایشان انجام می شود ، حاکمان را خوش نمی آید. از این رو مورد تعقیب حاکمان و امیران زورگو قرار می گیرد. در یکی از مبارزه ها دژ خود را در ایلمیلی و پتک از دست می دهد و برای فرار از دست دولتی ها خود را به دشت می رساند. دولتی ها و حاکمان وی را تعقیب می کنند و او با یاران اندکش خود را از پتک (پوتک) از راه توبن به شل محله ( بازار آن که در کنار رود خانه و باغ کنونی محمدتقی خان شل آقاخانی ) می رساند و در نبردی نابرابر در شل محله یک دستش قطع می گردد و به سوی تنگدره می گریزد و یا می کوشید خود را به دژ دیگری در منطقه دژکول در همان چند صد متری برساند ولی با قطع دست در بازارگاه شل محله از سوی تعقیب شوندگان بسیار ناتوان تر از آن است که خود را از گروه تعقیب کنندگان رهایی بخشد و در نهایت در بالای تپه تنگدره که به سوی دژکول می رفت کشته می شود و در همان جا از سوی دوست داران و علاقه مندانش دفن می شود و بارگاهی بر سر قبرش می سازند که هنوز هم پناهگاه مبارزان و عاشقان عدالت و ایمان است.
اگر بپذیریم که آقاجان و یا آقا جوان و یا آقا جهان بیگ نام درست وی بوده است و این واژه یاغی که کلمه مغولی است از سوی آنان بر او نهاده شده است می بایست بپذیریم که وی سرادری بزرگ بود که بر ضد مغولیان ایستاد و حاضر نشد تا حکومت ایشان را بپذیرد و در این راستا به علت ایمان و دین به مقابله پرداخت و شهید شد

مطلب مرتبط

خلیل منصوری

دكاني در عرض مقام امامت

مشكلي كه در طول تاريخ وجود داشت و دارد اين است كه برخي خواسته و ناخواسته جايگاه و موقعيت خود را فراموش مي كنند و براي خود مقامي در عرض مقام والاي خليفه خداوند وانسان كامل داراي عصمتي مي گذارند كه از مقام مخلصين به كسر لام به مقام مخلصان به فتح لام به فضل و عنايت الهي رسيده اند. آناني كه خداوند ايشان را به اراده و مشيت خويش تطهير كرده است و به عنوان انسان ها و الگوهاي كامل معرفي نموده است. آناني كه به ربوبيت طولي خويش بر همه هستي تسلط دارند و هر چه را خواهند بدانند مي دانند و هر چه را بخواهند انجام دهند به حكم ما تشاء انجام مي دهند. اگر در بهشت بر بهشتيان : بما تشتهيه الانفس و خواسته هاي جان و روان همه چيز فراهم است ايشان در دنيا و زمين چنين مقام و منزلتي است. آنان به اذن الهي يعني همان ربوبيت طولي مي توانند هر كاري را انجام دهند وهر چه را خواهند تحقق بخشند و هر كسي را به مقام شايسته كمالي خويش رسانند.
با اين همه برخي گمان باطل برده اند كه ايشان را نيز در پيشگاه خداوندي همان مقام و منزلت است. از اين روست كه منافقان در عصر پيامبر(ص) استغفار پيامبر (ص) را همانند استغفار خويش مي شمردند كه شايد طريق قبول را بپيمايد و چه قبول افتد و يا نيافتد. اين توهم و خيال باطل موجب شد تا خداوند به مقام و منزلت پيامبر(ص) اشاره كند و بفرمايد كه استغفار وي را همانند استغفار خويش نشماريد و به ايشان توسل جسته و او را وسيله رهايي و نجات خويش قرار دهيد و دست به دامان كرامت و شرافت ايشان دراز كنيد تا به مقام محبوبيت در نزد خدا برسيد. هر كسي مي خواهد محبوب خداوند شود تنها از طريق تمسك به خاندان عصمت و طهارت است و اين گونه است كه مي فرمايد : هر كه خواهد محبوب خدا شود از من پيروي كند و همو مي فرمايد كه طريق من عشق و دوستي به اهل بيت (ع) است و اين كه هل الايمان الا الحب.
با اين همه برخي در همان عصر براي خود دكاني در عرض ايشان مي ساختند و در زمان امامان (ع) بسياري بودند كه براي يادگيري احكام دين به خانه اهل بيت (ع) نرفته و راه به بيراهه برده و به ابوهريره ها و ديگراني كه خود چيز از انبان تهي خويش نداشتند تمسك مي جستند.
شيخ صدوق محمد بن علي بن بابويه قمي در كتاب شريف علل الشرايع حديثي را آورده است كه بسيار شگفت و جالب است كه چگونه برخي ره گم كرده اند و به جاي اين كه به اصل تمسك جويند به فرع و بلكه حتي به برگ هاي ريخته تمسك مي جستند. در روايت است که پيامبر(ص) روزي در مسجد نشسته بود و به اصحاب گفت : اکنون مردي از اهل بهشت بر شما وارد مي شود. همه نگريستند ديدند که ابوذر وارد شد.
پس از پايان جلسه و نشست هنگامي که ابوذر از مسجد بيرون رفت اولي و دومي نيز در پي او رفتند و از او خواستند که براي عاقبت به خيري آنان دعا کند.
ابوذر نگاهي به ايشان کرد و گفت: وقتي در چهره شما مي نگرم شما را عاقبت به خير نمي يابم .
گفتند : چرا؟ ابوذر گفت : چه کسي به شما خبر داد که من اهل بهشت هستم ؟ گفتند: پيامبر (ص) .
گفت : شما پيامبري که از بهشت و دوزخ و آسمان ها خبر دارد و حتي اين خبر را به شما داده ول کرده ايد و به سراغ من آمده ايد. شما بايد اصل را مي گرفتيد و نه مرا.
در کتابي درباره عارف بزرگوار نخودکي اصفهاني آمده است که روزي وارد بر دکان عطاري روشن نهاد مي شود و از وي مي خواهد که وي را نصحيت و پند دهد. عطار گفت : شما همان نخودکي معروف هستيد که مي خواهيد از من پند و اندرز بشنويد؟ گفت : آري پندم ده که بدان نيازمندم . عطار گفت : ظرفيت آن را داري ؟ گفت: آري . عطار گفت: تو به خاطر کارهاي خوبي که کرده اي و تهجد و تلاش خويش توانسته اي به مقامي برسي که خداوند يک چک سفيد امضا به تو داده است ولي تو آن را در همين دنيا خرج کرده اي و چيزي براي آخرت خودت ذخيره نکرده اي. بيمار شفا مي دهي و زن نازا را با دعا بچه دار مي کني و کارهاي ديگر مي کني. تو با اين کارت به خودت خسارت زدي و اين غير از اين است که مردم را از در خانه اهل بيت (ع) راندي و به سوي خودت کشيدي . تو همه اين ها را به عنايت ائمه و امام رضا(ع) انجام مي دهي ولي دکاني در کنار آنان باز کردي تا مردم به سوي تو متمايل شوند.
اين داستان به اين معناست كه نخودكي خواهان اندرز بود و آن شخص به او مي فرمايد كه نكند كه در عرض امامان (ع) دكان بزند. هر چند كه خود نخودكي مي دانست كه اين توان از امامان (ع) گرفته و است و در طول قدرت و عنايت ايشان عمل مي كند ولي ساده لوحاني هستند كه ايشان را مي بيند و امامان (ع) را فراتر از ايشان نمي بينند چنان كه برخي ابوذر را مي ديدند و پيامبر(ص) را نمي ديدند ويا حتي پيامبر (ص) و ديگر واسطه هاي فيض را مي بينند و لي خدا را نمي بييند.
هوشيار باشيم كه نه دكان بزنيم و نه مردم را از اهل بيت دور سازيم و نه ميان طول و عرض اشتباه كنيم و يا مردم را به اشتباه وادار سازيم

خضر راه

مرحوم آيت‌الله احمد مجتهدي تهراني : امام زين‌العابدين (ع) فرمودند: هر کس عالم و حکيمي نداشته باشد که او را ارشاد کند هلاک مي‌شود. انسان بايد در دو چيز استاد داشته باشد يکي اخلاقيات و ديگر عُرفيات.
اگر درس بخواني و استاد اخلاق نداشته باشي، بر فرض آية‌الله هم بشوي نَفْس تو هم، آية‌الله مي‌شود آن‌وقت بيچاره مي‌شود. همان‌طور که به دکتر مي‌روي و دستور رژيم غذايي مي‌گيري بايد پيش استاد بروي و دستور اخلاق بگيري، بايد استاد باشد که نزد او بروي که باد کبر و غرور تو را خالي کند، فکر نکني حالا که اين کتاب‌ها را مي‌خواني به جايي رسيده‌‌اي و حتماً مورد تأييد امام زمان (عج) قرار گرفته‌اي.
حضرت‌آية‌الله‌العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري (ره) فرمودند: وقتي شخصي طلبه مي‌شود مانند انگور است که بر اثر جوشاندن نجس مي‌شود و راه پاک شدن آن، ثٌلثان است، پس بايد طلبه استاد اخلاق بگيرد و خود را تزکيه کند زيرا علم و دانش و مدرک آدمي را مغرور و متکبر مي‌سازد و يک طلبه بايد آن‌قدر تلاش کند و بجوشد تا دو سوم او يعني صفات و اخلاقِ بد او بخار شود و از بين برود تا اينکه بتوان از او استفاده کرد.
اما مواظب باش گرفتار نااهل نشوي، گرفتار اين سيم وصلي‌ها نشوي، اگر کسي پيدا شد که دلش مي‌خواهد همه بفهمند آدم خوبي است و فکر مي‌کند سيمش وصل است، به او اعتماد مکن اگر کسي واقعاً سيمش وصل باشد به کسي نمي‌گويد. درس اخلاقي که شما را بي‌حال کند، چرتي کند، شل و وِِل کند و شما را از درستان بيندازد، درس اخلاق نيست. ما اگر قدري خوب بشويم و نيتمان را درست کنيم استاد خوب هم گيرمان مي‌آيد.
استاد اخلاق ما يکي حاج‌آقا حسين فاطمي (ره) بود که در قم شب‌هاي جمعه به درس اخلاق ايشان استفاده مي‌کرديم و يکي هم جمعه‌ها به درس اخلاق حضرت آية‌الله العظمي امام خميني (ره) مي‌رفتيم. از جملاتي که از حضرت امام (ره) به ياد دارم اين است که ايشان فرمودند: ما مي‌توانيم با علم و اخلاق انسان واقعي بشويم ولي حيوانات نمي‌توانند پس بايد در انسانيت بکوشيم.