twitter
    برای اینکه بدونید ، چیکار میکنم ، دنبالم کنید :)

بزرگان رامسر : شیخ علی‏اکبر الهیان

شیخ علی‏اکبر الهیان، فرزند محمدتقی، حدود سال 1305 قمری در قزوین متولد گردید.پدرش شیخ محمدتقی الهیان تنکابنی، دانشمندی عالیقدر و نویسنده‏ای فاضل بود. وی در رامسر به دنیا آمد و مقدمات را همانجا تحصیل نمود و به قزوین عزیمت کرد و مدتی در آن شهر به کسب علم پرداخت و از آنجا به عراق رفت و مدتی در کربلا و نجف تحصیل نمود

تحصیلات و اساتید

شیخ علی‏اکبر الهیان دروس مقدمات ادبیات عرب و فارسی را قزوین در نزد پدر بزرگوار و دانشمندش آموخت و در محضر درس دیگر اساتید آن حوزه حضور یافت. وی در سال 1323 قمری درست یک سال پس از رحلت پدر عازم تهران شد. او که مقدمات را در قزوین به خوبی به پایان برده بود در تهران نزد اساتید آن شهر سطوح عالی را فرا گرفت و سپس برای ادامه تحصیل به نجف اشرف عزیمت نمود.

در ابتدای ورودش به معدن علم و فضیلت مدّت کوتاهی را در محضر پربار مرحوم آخوند خراسانی صاحب «کفایةالاصول» زانوی شاگردی بر زمین زد و از فضل و دانش ایشان بهره جست. در همان زمان و پس از آن با حضور در حلقه درس آیةاللّه‏العظمی سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی و دیگر بزرگان آن عصر، شایستگی علمی‏اش را به ثبوت رسانید و به درجه اجتهاد نایل گردید.

شیخ علی‏اکبر پس از بهره‏گیری از حوزه نجف اشرف و علمای آن سامان و درک مقام اجتهاد در حدود سال 1335 قمری به قزوین مراجعت نمود و در آنجا به تدریس و تربیت طلاب علوم دینی پرداخت. در همین زمان با حضور در خدمت اعجوبه دوران، عالم ربانی و متأله قرآنی حضرت سیدموسی زرآبادی (متوفی سال 1353 قمری) به تهذیب و تزکیه نفس مشغول گردید. استاد که یکی از بنیانگذاران و استوانه‏های «مکتب تفکیک» بود، در پرورش ایشان و شیخ مجتبی قزوینی تلاش فراوان نمود. مکتب تربیتی سیّد که مکتب توأمان علم و عمل بود بر معرفت و شناخت بر اساس علوم قرآنی خالص و عمل بر طبق موازین دقیق شرعی تأکید داشت. درباره تأثیر اخلاق و کتب علمی و عملی او در پرورش و ساختن روحهای بزرگ، همین بس که شیخ علی‏اکبر الهیان و شیخ مجتبی قزوینی تنکابنی از تربیت‏یافتگان ایشان هستند. شیخ علی‏اکبر الهیان در سال 1345 قمری به رامسر مهاجرت و چندی در آنجا رحل اقامت انداخت. وی پس از مدتی درنگ در آن شهر به قزوین بازگشت و از آن پس همیشه در سفر بسر می‏برد.

ویژگیهای اخلاقی‏

با گذشته آمد و در آینده ماند. حال را شناخت و زمان را به بند کشید، وقت‏شناس بود و گوهرشناس، قدر گوهر جان را دانست و به بهای گزاف فروخت. زنگار آینه جانش او را نفریفت تا آن که به اشک دیدگان آن را شست و در داد و ستدی کالای جانش را در مقابل جاودانگی فروخت.

زندگی خصوصی او سرشار از عشق و بینوایی بود. بینوایی‏اش تجملی پرکشش بود. این بینوایی تحمیلی نبود، خود خواسته بود، هرچه داشت در انبان می‏کرد و به نیازمندان می‏داد، در حالی که چیزی در خانه نداشت در میان گونی‏های زغال، گونی پول را پرت می‏کرد و بی‏توجه به دزدی شبگردان، آنها را در امان خدا رها می‏کرد. لباسهای کهنه‏اش تمیز بود، وصله‏اش را خود می‏زد، ولی وصله مال امام (ع) را بر تن نمی‏مالید حتّی برای عروسی فرزندش، از آن همه دارایی که در اختیار داشت و خود را امانت‏دارش می‏شمرد، چیزی برنداشت. می‏گفت: بانکدار پول زیادی در میان دست و بالش است ولی پول و مال مردم، همیشه می‏شمارد اما پول دیگران را.

مانند همه پیرمردان و به شیوه اندیشمندان و فرهیختگان کم می‏خفت، خوابی کوتاه و عمیق. شبگیر از بستر خواب بیرون می‏جهید چون تیری از چله رها، و چون شهابی سوزان و چون اخگری فروزان. به ایوانی می‏رفت از پشت طارمی‏ها سربلند می‏کرد و رو به آسمان زمزمه می‏کرد: اِنّ فی خَلْقِ‏السّمواتِ وَالْاَرض... و همیشه در حالت سفر بود، گاه به مشهد مقدس مشرف می‏گشت و بر خواهرزاده خود مرحوم شیخ مجتبی قزوینی وارد می‏شد و گاه در حجره‏ای در مدرسه نواب اقامت می‏گزید و به زیارت و عبادت مشغول می‏شد و همواره در شهرهای قزوین، رامسر، رشت، طالقان، تهران، آستانه و مشهد در تردد بود. وی هر جا می‏رفت به تدریس و تربیت و تهذیب طلاب علوم دینی می‏پرداخت. در طول دوران زندگی هرگز دلبستگی به دنیا پیدا نکرد و هیچگاه خانه‏ای تهیه ننمود. با زندگی بسیار ساده و بی‏آلایش عمر را سپری می‏ساخت. با وجودی که هزاران تومان وجوهات به او داده می‏شد با این حال هرگز در آن وجوه تصرف نمی‏نمود و در دوران زعامت آیةللّه‏العظمی بروجردی(ره) هم وجوهات را به ایشان می‏داد.

هرگاه عبای سیاه کهنه و تمیز و عمامه سفیدی را که کمی به زردی می‏گرایید، می‏پوشید با آن گالشهایش از جنس لاستیک مردمانی گمان‏های ناروا در حق او می‏بردند و به هدف آزارش سلامی به استهزا می‏کردند و با پوزخندی بر او می‏نگریستند، او تبسمی می‏کرد که شخص خودش را می‏باخت و دست و پایش را جمع وجود می‏کرد و در آن هنگام لحن کلامش و شیوه گفتارش دگرگون می‏گشت. صامت را ناطق، خاموش را سخنگو، سخنگو را خاموش و صامت می‏کرد.

چون قرآن و نمازش تمام می‏شد، نیازش آغاز می‏شد، صبحانه‏اش را که کمی نان و پنیر و چای بود می‏خورد و پس از ناشتایی در باغ جانش اکنون برای شخم زدن در باغ خردش فلسفه می‏خواند. سپس به کار مردم می‏پرداخت. در بیشتر اوقات روزه می‏گرفت، و هرگاه روزه نداشت ناهارش شباهت زیادی به چاشت داشت. در ده نمی‏گشت، در بازار قدم نمی‏زد، ولی در بالای تپه‏های اطراف به پیاده روی می‏پرداخت، همیشه تنها می‏رفت. سرپایین انداخته و چشم فرو داده، خیره در زمین (یا شاید زمین جان) نه چنان که از وقارش بکاهد. در مسافرتهایش بردبار و ملایم بود. کم حرف می‏زد و حتی کمتر از آن موعظه می‏کرد، و با این حال هیچ فضیلت را دور از دسترس مردم قرار نمی‏داد. گفتارش شیرین و سخن و کلامش دلچسب بود، در کلبه دهقانان و گالشان در طالقان و جواهر ده چنان بود که در خانه اعیان. می‏توانست عالی‏ترین مضامین عرفانی و قرآنی را با ساده‏ترین اصطلاحات عوامانه بیان کند، چون به همه زبانها حرف می‏زد و در همه جانها نفوذ می‏کرد. طالقانی او را اهل طالقان می‏دانست، لاهیجانی اهل لاهیجان، و قزوینی اهل قزوین. و برای توده مردم یکسان بود. در هیچ چیز عجله نمی‏کرد جز در کار خیر.

ایشان چون استادش سیدموسی زرآبادی هیچگاه شانه از تکالیف سیاسی و اجتماعی خالی نمی‏کردند و همیشه در مبارزه با ظلم و ستم در دو میدان جهاد نفسانی و جهاد بیرونی پیش‏قدم بودند. از همین بابت یکبار مرحوم آقای الهیان سخنی درباره نواب صفوی (شهید 1334ش) گفت که استاد محمدرضا حکیمی چنین نقل می‏کند:

«شیخ علی‏اکبر الهیان از علمای بزرگ بود، اهل علوم باطنی و مشاهدات و کرامات، با عمری در حدود 70 سال و دارای پیکری نحیف و تحلیل رفته از عبادات و ریاضات یکبار از او شنیدم که می‏گفت: اگر من نواب را حضورا دیده بودم، چه بسا جزو افراد و دسته او می‏شدم» و با این سخن اشاره می‏کرد به اهمیت فوق‏العاده دفاع مسلحانه از دین خدا در این روزگار(1).»

کرامات‏

علامه حاج شیخ عبدالحسین لاهیجی ساکن لاهیجان نقل می‏کند: از مرحوم الهیان شنیدم که فرمود: تمام هوی‏ و هوسها را از خود دور کردم و هیچ آمالی در من وجود ندارد. و نیز نقل نمود: حدود سال 1370 قمری نامبرده یک شب تابستان با عده‏ای از ارادتمندان آن جناب در منزل ما بودند. آن شب در اتاق کک زیاد بود به حدّی که همه را ناراحت می‏کرد. یکی از دوستان ککی را با دست کشت. مرحوم الهیان متغیّر شد و فرمود: چرا این حیوان را می‏کشید؟ بگویید. برود - لحظاتی نگذشت که تمام ککها از اتاق خارج شدند، و مدتها در آن اتاق کک مشاهده نگردید.

او ازافراد بزرگ عصر و دارای روحی بسیار قوی بوده و دهها کرامت از ایشان نقل شده است که حکایت سخن گفتن گوشت گوسفند در سر سفره که به علت این که بر اثر خفگی مرده بود و صاحب خانه از آن اطلاع نداشت در حالی که نوکر از بیم ارباب واقعه را کتمان کرده تا توبیخ نگردد و مانند اینها هنوز در مناطق شمالی به ویژه در لاهیجان و رامسر نُقل مجالس است.

علامه حاج شیخ عبدالحسین لاهیجی همچنین حکایت می‏کند که مرحوم شیخ مجتبی قزوینی تنکابنی خراسانی (خواهرزاده مرحوم الهیان) برایم نقل نمود که: مرحوم الهیان به زیارت حضرت علی‏بن موسی (ع) مشرف گردید، و به منزل من وارد شد، موقع خواب برایش رختخواب گذاشتم و از اتاق خارج شدم، پس از چند ساعت جهت انجام کاری بدان اتاق رفتم، دیدم مرحوم الهیان نشسته و زانو را در بغل گرفته است.

گفتم: آقادایی! فرش گذاشتم، چرا نمی‏خوابید؟ فرمود: پا را که برای خواب دراز کردم، متوجه شدم به طرف حضرت (ع) است به این طرف برگرداندم دیدم به سوی عکس آقای بروجردی است، که یک مرتبه شمایلش در مقابلم مجسم شد، لذا به احترام حضرت رضا (ع) و آقای بروجردی که سید جلیل‏القدری است این طور استراحت می‏کنم. من فوری جای او را تغییر دادم.

وقتی گروهی کولی آوازخوان و موسیقی‏دان با تار و چنگ، طبل و کرنا، با او در یک ماشینی به قصد رشت نشستند و به هدف آزردنش به نواختن غنایی پرداختند، به ملایمت و ملاطفت ابزار نواختن آنها را گرفته و دستی بر آنها کشیده، و به آنها بازگردانید، کولیان خواستند چیزی بنوازند از هیچیک آوازی و نوازی برون نیامد که نیامد.

فرزندان‏

شیخ علی‏اکبر دارای دو فرزند یکی بنام محمد و دیگری بنام حسن، که هر دو دبیر آموزش و پرورش تهران می‏باشند البته حسن در سال 1402 هجری قمری در هنگام بازگشت از زیارت حضرت رضا (ع) در تصادفی دار فانی را وداع گفت(2).

وفات‏

مرحوم الهیان همان طور که گذشت همیشه در سفر بود و در سال اخیر بیشتر اوقات را در طالقان می‏گذرانید تا در اوایل زمستان 1339 خورشیدی بیمار شد و بیماری ایشان شدت یافت(3) و در بیمارستان دکتر هشترودی تهران بستری گردید و در روز سه‏شنبه سیزدهم بهمن ماه 1339 خورشیدی سال 1380 قمری به‏درود حیات گفت جنازه‏اش به قم حمل شد و مرحوم آیةاللّه‏العظمی بروجردی(ره) بر ایشان نماز گذارد (و گویا این آخرین نماز میّت ایشان بود که بجا آورد) و در قبرستان «وادی‏السلام خاکفرج» به خاک سپرده شد.

شیخ محمدتقی نحوی که اکثر اوقات خدمت آن مرحوم می‏رسید از قول یکی از اخیار تهران که در لحظات آخر حیات آن مرحوم نزدش حاضر بوده است نقل می‏کند که چند لحظه قبل از وفات، ایشان به من فرمودند: زیر بغلم را بگیرید تا بنشینم. او را نشاندیم، متوجه شدیم آن مرحوم پاها را جمع کرده و مؤدب نشسته و به یک نقطه معینی نگاه می‏کنند و لبان را تکان می‏دهد، گویا با کسی صحبت می‏کند، سپس پا را دراز نموده و خوابید و به رحمت ایزدی پیوست، در همین حال بوی عطری بسیار عالی به مشام ما رسید.

«پی‏نوشتها»

1 - تفسیر آفتاب، محمدرضا حکیمی، ص 234 و مکتب تفکیک، محمدرضا حکیمی، ص 265.

2 - بزرگان رامسر، ص 105.

3 - شیخ مجتبی قزوینی تنکابنی خراسانی به سال 1318 ق در قزوین از مادری صالحه تولد یافت پدرش حجةالاسلام شیخ احمد تنکابنی نیز از عالمان بود و از

بزرگان رامسر: شیخ محمدتقی الهیان تنکابنی

شیخ محمدتقی الهیان تنکابنی، دانشمندی عالیقدر و نویسنده‏ای فاضل بود. وی در رامسر به دنیا آمد و مقدمات را همانجا تحصیل نمود و به قزوین عزیمت کرد و مدتی در آن شهر به کسب علم پرداخت و از آنجا به عراق رفت و مدتی در کربلا و نجف تحصیل نمود. سپس عازم سامرا شد و چند سالی از محضر میرزای بزرگ شیرازی و سیداسماعیل صدر مستفیض گردید و به درجه اجتهاد نایل آمد. به دستور استادش میرزای شیرازی به قزوین عزیمت نمود و چند سالی را در قزوین اقامت کرد. وی مجددا برای زیارت عتبات عالیات به عراق مسافرت کرد و پس از زیارت و اقامت کوتاهی در سامره به قزوین بازگشت. پس از چندی در سال 1312 به قصد اقامت دوباره به سامره رفت و تا وفات میرزای بزرگ شیرازی در آنجا ساکن بود. آنگاه به همراه استادش سیداسماعیل صدر به کربلا مهاجرت نمود و چندی در این شهر در درس مرحوم صدر حضور یافت تا بنا به درخواست اهالی قزوین و به دستور استادش آیةاللّه صدر به آن شهر مراجعت کرد تا به وظائف شرعی و تدریس و امامت قیام نماید. ایشان در این شهر وجهه بسیار عالی کسب نمود و مرجع علی‏الاطلاق آن سامان گردید. در مدت اقامت خود در قزوین به تربیت طلاب علوم دینی همت گماشت، و عده‏ای از علما در درس او حضور می‏یافتند که این امر بر دامنه وسیع دانش او گواهی می‏دهد.

وی قبل از وفات سفری جهت زیارت عتبات عالیات به عراق نمود و پس از تشرف و زیارت و اقامتی کوتاه به قزوین مراجعت کرد و در سال 1322 قمری در قزوین وفات نمود. پیکر آن مرحوم را در «پیغمبریه» شهر به خاک سپردند و اکنون قبرش زیارتگاه بزرگان و علما و مؤمنین آن دیار است.

علامه آقابزرگ تهرانی درباره ایشان داستانی را نقل می‏کنند که اجمالش این است: «مرحوم شیخ محمدتقی تنکابنی مشتاق زیارت عتبات عالیات بوده که از تشرف به زیارت مأیوس گردید. شبی در عالم خواب مشاهده می‏کند که به زیارت مشرّف شده و خدمت میرزای شیرازی در سامره رسیده است و میرزا به او می‏گوید: می‏خواهی برگردی یا بمانی؟ اگر می‏مانی فلان مبلغ ماهیانه تعیین نمودم.» از خواب بیدار می‏شود. چندی بعد وسایل سفر آماده و به عتبات مشرف می‏شوند خدمت میرزای شیرازی در سامره می‏رسد و بعد از تعارفات و احوال‏پرسی، میرزا می‏فرماید: اگر می‏خواهی بمانی به تو گفتم. شیخ محمدتقی از جمله میرزا، خواب را بیاد می‏آورد و مدتی که نامبرده در سامره بود، خدمتکار میرزای شیرازی ماهیانه همان مبلغی را که میرزا در عالم خواب گفته بود به وی پرداخت می‏کرد. شیخ محمدتقی دارای دو پسر به نامهای شیخ محمدباقر و شیخ علی‏اکبر و یک دختر (مادر شیخ متأله مجتبی قزوینی) بود.

از وی کتابهایی برجا مانده است که عبارتنداز: «حاشیه بر نجاةالعباد»، «فوائدالعسکریه» در اصول فقه، «مصابیح» در فقه، حاشیه بر «عین‏الاصول» و تقریرات درس فقه و اصول میرزای بزرگ شیرازی(ره)

خاندان الهیان از علما و بزرگان می‏باشند و هم‏اکنون در منطقه رامسر به ارشاد و راهنمایی مردم اشتغال دارند.

خلیل منصوری به نقل از کتاب آیت عرفان

جواهرده یا جورده(ده بالایی)







مسیر دسترسی به روستای زیبا و تاریخی جورده و یا به تعبیر امروزی و تهرانی شده جواهرده رامسر از منتهی الیه غربی شهر رامسر و از جنوب سه راهی فلسطین( تگزاس) منشعب گردیده و با عبور از میان کوههای مشجر و گذر از جنگلهای انبوه و سرسبز و مناظر طبیعی و زیبا،پرندگان و جانوران وحشی و شگفت انگیز و در امتداد رودخانه خروشان و وحشی صفا رود ادامه یافته و با افزایش ارتفاع در طول مسیر به تدریج نوع پوشش گیاهی تغییر یافته و از تراکم درختان کاسته می شود و در نزدیکی جواهرده کاملا از پوشش جنگلی خارج شده و در 26کیلومتری رامسر به چمنزار و بوته زار تغییر شکل داده و از این نقطه در دامنه کوههای پر برف سماموس،روستای سنتی و ییلاقی جواهرده با نمای وصف نشدنی خودنمایی می کند. بهشتی که اختلاف دمایش با شهر حدود 10تا12 درجه می باشد و در تابستان بخاطر دارا بودن آب و هوای خنک مورد استقبال هزاران توریست خارجی و داخلی واقع می شود.این مکان توسط ارتفاعات اطراف رامسر محاصره شده و چشمه ساران قابل شرب زیادی مانند چشمه های شیخان، آبعلی، سلمان، بریشی و کمربن در آن جریان دارد.



جواهرده جزو معدود مناطق کوهستانی رامسر است که با وجود فاصله بسیار کم با دریا، بیش از 2000متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در زمستان نیز این منطقه دارای جلوه های زیبای طبیعی بوده و حدود شش ماه از سال پوشیده از برف است و در تابستان اکثرا مه آلود بوده و هوایی شاعرانه و عاشقانه دارد.



جواهرده رامسر یکی از شاهکارهای طبیعی خلقت خداوند بزرگ مانند نگینی گرانبها در دل کوهستانهای سرافراز البرز می درخشد.جواهرده از سه جهت در محاصره کوههای زیباست و شبیه به دره ای کم عمق بوده با عرض کم و شیب ملایم که عرض آن در اوشیانسر،اندک بوده و به تدریج از غرب به شرق بر گستردگی آن افزوده می شود.
در دامنه شرقی تپه های تاک سرو دیکه سر یعنی کهنه و تازه تنگدره، رمک محله، چاک دشت و صیقل محله به صورت جلگه و محلی رویایی، باصفا و مناسب جهت کوه پیمایی اهالی این ده جواهر خیز می باشد.



در شل محله جواهرده، مسجد آدینه ای وجود داشت که بیش از هشتصد سال از بنای آن می گذشت، البته یک بار در دوره صفوی توسط بهمن تخریب شده و به دست شیخ الاسلام منطقه ملا شل شریف سرابی (کربلا بنه) جد خاندان شل محله ای های رامسر و تنکابن بازسازی می شود و تولیت آن تا دوره کربلایی محمد تقی شل آقاخانی در نسل آنان باقی می ماند تا این که به حجت الاسلام و المسلمین بنی هاشمیان واگذار می شود تا از تخریب و تصاحب اراضی آن که در شل محله جواهرده قرار داشت جلوگیری شود و با این حال تصرفات غیر قانونی ادامه یافت و نیمی از محوطه وقفی آن تصاحب و خانه سازی می شود و اعتراضات محمدتقی خان شل آقاخانی و بنی هاشمیان چنان که بارها برای نویسنده بیان شده بی تاثیر می ماند. در سال های اخیر چند بار مسجد کهن طمعه حریق می شود که خود یک بار شاهد آن بوده وبه سختی آتش مهار می شود ولی در سالی گویا به صاعقه ای که به درخت چنار( آزاد) برخورد می کند به کلی می سوزد ولی به گمان نویسنده شاید طعمه حریق های ناخواسته برخی شده باشد ؛ زیرا بخاری هیزمی آن چنان از هیزم های خشک انباشته می شد که آتش همواره تا سقف چوبی ادامه می یافت.



بر ستون های اصلی آن اشعاری به یادبود بازسازی آن در عصر صفوی نوشته شده بود و از شل شریف به عنوان بانی بازسازی یاد می شود. این اشعار که توسط بنی هاشمیان به یادگاری اجدادی برای این جانب نوشته شده بود موجود است . مسجد جدید با مصالح و طراحی نوین برخلاف سبک معماری کهن منطقه بنیاد نهاده شده است و اثری جز چندین عکس از مسجد کهن باقی نمانده است.



جواهرده از چندین محله زیبا تشکیل شده که اکثرا در تابستان مملو از جمعیت بوده و مردم برای فرار از گرما و شرجی ساحل دریای رامسر به آنجا هجوم آورده و در پاییز بجز چند خانوار،مابقی به ساحل رامسر باز میگردند. محله های آن عبارتند از:

1-اوشیان سر،که در پایین مسجد دارالوداع قرار دارد.
2-جولاخیل که از محله های بزرگ رامسر است.
3- کربلا بنه که به سراب معروف بود.
4-سید محله که در ضلع جنوبی مسجد آقا سید سعید در رامسر قرار دارد.
5-بریشی محله که چشمه برشی در آن محله واقع است.
6-آموسی خیل که در حد فاصل میان اوشیان سر و مدرسه علمیه رامسر قرار دارد.
7- صیقل محله
8- فتوک محله
9. شل محله که در جهت غربی مسجد جواهرده تا بازار ادامه می یابد
میدان جواهرده
در وسط محل،میدان جواهرده واقع است که بازار،مسجد،درمانگاه،ایستگاه رامسر و مخابرات در اطراف آن قرار دارند.در وسط میدان چندین درخت تنومند وجود دارد که از قدمت این میدان در رامسر حکایت دارد.

بازار جواهرده
در حال حاضر بر خلاف گذشته که بازار جواهرده در رامسر رونق فراوانی داشته،بجز محدود ایامی و آنهم به دلیل فراوانی توریست در جواهرده،بازار آن دارای رونق نیست.بازار جواهرده از چندین بقالی، قصابی،نانوایی،کبابی، رستوران،یک داروخانه و چند قهوه خانه به همراه میوه فروشی و سلمانی تشکیل گردیده است که در ایام پاییز و در زمستان تعطیل است.

روستاهای جواهرده
1-سلمل
سلمل در شرق جواهرده و در شمال شرقی رامسر قرار دارد و خیابان رامسر_جواهردهاز کنار آن میگذرد.سلمل از روستاهای مهم و بزرگ جواهرده است که در تابستان جمعیت زیادی در آن ساکنند و دارای بازاری است که شامل بقالی و نانوایی و میوه فروشی و همچنین مرغداری است.
2-زوریک
زوریک در جنوب شرقی سلمل و بالاتر از مدکوه و در جنوب رامسر واقع است و دارای قبرستان قدیمی و بقعه ای است که دو امامزاده بنام های سید فاضل و سید فضل در آن مدفونند،میباشد.
3-کنارود
کنارود در کمره کوه قرار گرفته و در آنجا انواع حبوبات،گندم و جو کشت می شود و دارای باغات فندق و گردو است.
4-پایین مازو
پایین مازو یا ون میزی یکی از روستاهای کوچک جواهرده است که به علت قرار گرفتن در دامنه کوههای بلند رامسر و وجود تپه های سبز اطرافش و همچنین وجود درختان کوهستان بابران و مشرف بودن به دره ای عمیق از زیبایی خاصی برخوردار است.محصولاتش گردو،فندق،سیب،گلابی،سیب زمینی و لوبیا است.
5-جیرکوه(کوه پایین)
جاده جواهرده_رامسر از وسط جیرکوه میگذرد.در گذشته مردم در تمام فصول سال در جیرکوه ساکن بودند ولی در حال حاضر بجز چند خانوار،مابقی در فصول سرد سال آنجا را ترک میکنند و در فصل گرما دوباره بدانجا کوچ میکنند.
6-جورکوه(کوه بالا)
جورکوه هم،مانند کوه در زمستان بجز چند خانوار،خالی از سکنه است ولی در تابستان بسیار پر جمعیت میشود و در نیم کیلومتری جیرکوه واقع بوده و دارای باغات فندق و گردوست.
7-مدکوه
مدکوه دارای دو چشمه میباشد که در رامسر معروف است و روستا را به دو قسمت تقسیم می کند.در جنوب شرقی زرودک واقع شده است ودارای باغات فندق و گردو است.
8-چوتوک
چوتوک در دامنه شرقی ورگه چال (گودال گرگها)واقع بوده است و در زمستان خالی از سکنه است.دارای مناطق دیدنی و جذاب است.
9-فیلیک دم
فیلیک دم در دامنه شرقی تپه تنگدره سر راه جواهرده به رامسر واقع است و در گذشته آسیاب آبی بسیار دیدنی و زیبایی در کنار رودخانه این روستا وجود داشت.دارای مناطق زیبا و دیدنی است.
10-بازارش
بازارش مابین کوه و دره قرار گرفته و بسیار دیدنی است.دارای اسخر پرورش ماهی قزل آلا و استراحتگاهی زیبا میباشد.ضمنا شیر سنگی که یکی از آثار تاریخی و شاید هم طبیعی جواهرده ،رامسر باشد نیز در نزدیکی بازارش قرار دارد.در بازارش گورهای گبری فراوان به چشم می خورد و حکایت از آبادانی منطقه در زمانهای گذشته می نماید.

ترانه های رامسری: نخوشی یار

تو جور مله دره مو جیرمله
تو در جام آو خوره مو در پیله
بشو یار و بگو تشریف بیره
که یارت نخوشه حالت ندره


ترجمه :

تو در محله بالایی زندگی می کنی و من در پایین محله

تو در جام آب می خوری و من در پیاله

برو به یار بگو تشریف بیاورد

که یار تو ناخوش است و حالی ندارد

ای سماموس

اي کوه بلند آسمان بوس**** اي اوج بلند اي سماموس
از برف تو گشته اي قبا پوش**** در دهر نبد مثل تو همدوش
وز پايگه نظر گذارت**** رازي ست بسي کهنه ومنقوش
در شرق نظر به مازياري**** درغرب نظر به حيدراوغلو
وز پشت به شهريار گمنام **** وز ساحت روبرو پر از نام
در پهنه دشت اريايي**** بس نام بود گران بهايي
در خاطر و ياد آن عزيزان**** در دشت همي چو لاله زاران
برخيز و زناله کن تو آهي**** از دشت به قله بر نگاهي

ماه های گالشی رامسر


گالش های رامسر که از اقوام کهن ایرانی هستند تقویم خورشیدی دارند که به نظر می رسد که به پیش از اسلام باز می گردد. برخی آن را تقویم یزدگردی می خوانند. این تقویم در سال جاری 1386 را سال 1581 نشان می دهد. گالش های امروز رامسر هنور داراي‌ تقويم‌ "گالشي"‌ هستند‌ که‌ از لحاظ‌ فرهنگي‌ بسيار حايز اهميت‌ است‌ . در اين‌ تقويم‌ ماه‌هاي‌ سال‌ به‌ ترتيب‌ عبارتند از: "اول‌ ماه"، "مردال‌ ماه"، "ده‌ ماه‌"، "ورفه‌ ماه‌"، "اسفندار ماه"، "نوروز ماه‌"، "کرچه‌ ماه‌"، "ارکه‌ ماه"، "تيرماه"، "سيه‌ ماه"، "شرر ماه" و "اميرماه‌".

به نظر می رسد که تقویم گالشی مناطق اشکور و دیلمان تفاوت هایی در نام گذاری با این تقویم داشته باشد . نام هایی چون اريه ما ، در فرهنگ گالشی رامسر تغییر یافته است.

کلاج و کشکرت ( ترانه های رامسری(


سر كوه بلند مي پا هلغزست

كلاج و كشكرت خنده بتركست

كلاج و كشكرت خنده نوكنين

آواز دختران مي دل بتركست


ترجمه:

بر سر كوهي بلند پايم لغزيد

كلاغ و زاغي از خنده تركيدند

كلاغ و زاغي خنده نكنيد

آواز دختران باعث شد كه دلم بتركد و به لزره در آيد